۲ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

 به نام خدا

می خوام یه داستان جذاب و خوندی رو براتون بنویسم

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچکس نبود. در یک جنگلی یه آبگیری بود. توش 3تا ماهی زندگی می کردند. یکی از روزها چند تا ماهیگیر کنار آبگیر ایستاده بودند و به ماهی های توی آب نگاه می کردند. یکی از ماهیگیرها گفت : چه ماهی های بزرگی ! اگر دستم به آنها برسد چه کبابی درست کنم! دیگری گفت: این که آه و افسوس ندارد.برویم تور ماهیگیری را بیاوریم وماهی ها را بگیریم.

ماهیگیرها رفتند که با تورماهیگیری برگردند اما ماهی ها که حرف های آن ها راشنیده بودند نگران شدند. یکی از ماهی ها با خودش گفت : باید از این آبگیر بروم و خودم را به دریا برسانم اما اگر به این ماهی ها بگویم که چه فکری دارم مرا سرزنش می کنند و می گویند : نباید وطن و محل زندگی مان را ترک کنیم .به این ترتیب ماهی اول بدون مشورت با دیگران به طرف دریا راه افتاد و بعد از خطرهای زیادی که در راهش بود به دریا رسید و سال های سال زندگی کرد.

دومین ماهی با خودش گفت: من هم باید به فکر نجات خودم باشم . تنها راه نجات من این است که روی آب بروم و خودم را به مردن بزنم .

ماهیگیرها با تور ماهیگیری برگشتند اما قبل از آنکه تور را به آب بیندازند ماهی را دیدند که روی آب بود و بی اختیار بالا و پایین می رفت . ماهیگیرها او را از آب گرفتند و گفتند : چه ماهی بزرگی !اما حیف که مرده !

آن ها ماهی به ظاهر مرده را از آب بیرون انداختند اما ماهی دور از چشم آنها به طرف آبگیر غلطید و خودش را به آب رساند و جانش را نجات داد.

اما ماهی سوم ...

ماهی سوم مثل مارگزیده ها این طرف و آن طرف می دوید تا شاید اسیر تور ماهیگیرها نشود اما تور در آبگیر گسترده بود و راهی برای فرار وجود نداشت.

ماهی سوم اسیر ماهیگیرها شد و در حالی که در تور دست و پا می زد عقلش به او گفت : مگر ندیدی که آن یکی دوستت رفت تا به دریا برسد؟ مگر ندیدی که این یکی دوستت خودش را به مردن زد . تو چرا به فکر چاره نیفتادی؟ رفتن آن یکی و رفتار این یکی هشدار بود . چرا به هشدارها توجه نکردی؟

ماهی گرفتار گفت : عهد می کنم اگر نجات پیدا کنم این جا نمانم و به دریا بروم .عهد میکنم اگر از این مهلکه نجات پیدا کنم عاقل شوم .

اما عهد و پیمان ها و نذرها فایده ای نداشت و لحظه ای بعد ماهی بی عقل داشت روی آتش کباب می شد!

 دوستان خوبم امیدوارم شما هم در زندگی خوب فکر کنید و با بزرگترهای خودتون مشورت کنید تا راه درست رو برای خودتون انتخاب کنید

موفق باشید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۲ ، ۱۱:۱۰
توت فرنگی

ندارم وسعت دریا

کویری خشک دامانم

ولی با این همه سبزم

پراز آواز بارانم

*

از این که بی صدا باشم

دلم پیوسته می لرزد

بگو این شعرهای من

به لبخند تو می ارزد

*

تو با من مهربانی کن

مرا با خود ببر بالا

ببر تا اوج خو بی ها

 مرا دریا بکن ،دریا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۲ ، ۱۱:۰۷
توت فرنگی