میمون بی ادب

چهارشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۶:۵۰ ب.ظ

 

یکی بود یکی نبود دریک جنگل بزرگ چندتا میمون وسط درختها زندگی میکردند
در بین آنها میمون کوچکی بود به نام قهوه ای که خیلی

بی ادب بود.

همیشه روی شاخه ای می نشست وبه یک نفر اشاره میکرد وباخنده میگفت
اینوببین چه دم درازی داره اون یکی رو چه پشمالو وزشته وبعد قاه قاه میخندید.

هر چه مادرش او را  نصیحت میکرد فایده ای نداشت.

تااینکه یک روز درحال مسخره کردن بود که شاخه شکست وقهوه ای روی زمین افتاد.

مادرش اوراپیش دکتریعنی میمون پیربرد.

دکتر اورامعاینه کرد وگفت دستت آسیب دیده  و توباید شیرنارگیل بخوری تا خوب شوی.

 قهوه ای بقیه میمونها را دید که برایش شیر نارگیل آورده بودند.

اوخیلی خجالت کشید وشرمنده شد وفهمید که ظاهر وقیافه اصلا مهم نیست بلکه این قلب مهربونه که اهمیت داره،برای همین ازآن ها معذرت خواهی کرد وهیچوقت دیگران را مسخره نکرد.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۰۴
توت فرنگی

نظرات  (۱)

۰۴ تیر ۹۳ ، ۱۸:۵۴ ئاموزا رسول زاده
دوست عزیز وب جالبی داری .
منم تازه شروع کردم و با یک « دل نوشته » به روزم .
خوشحال میشم سری به وب من بزنی و نظرتو بنویسی .
http://lapara.blog.ir/

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی